جدول جو
جدول جو

معنی در کرک - جستجوی لغت در جدول جو

در کرک
کلون درهای قدیمی چوبی که در میان دو لنگه ی در جهت قفل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از در کردن
تصویر در کردن
بیرون کردن، خارج کردن، شلیک کردن، داخل کردن، مخلوط کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ کُ رِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در پنج هزارگزی شمال باختری شیراز. سکنۀ آن 1216 تن. آب آن از قنات و نهر عظیم تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ کُ)
دهی است از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد. واقع در 20هزارگزی جنوب بروجرد. دارای 1221 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از در لیک
تصویر در لیک
جامه کوتاه قد آستین کوتاه پیش باز لباچه صدره شاماکچه
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون کردن خارج کردن، یا در کردن تیر (گلوله) پرتاب کردن تیر (گلوله)، گنجانیدن داخل کردن (از اضداد)، کم کردن حط کردن موضوع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر کرد
تصویر دیر کرد
عقب افتادن تاخیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در کردن
تصویر در کردن
((~. کَ دَ))
مخلوط کردن، آشفته کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از در کردن
تصویر در کردن
((دَ کَ دَ))
بیرون کردن، گنجانیدن، داخل کردن
فرهنگ فارسی معین
قطعه ی چوبی در بالای در که در سوراخ فوقانی جای گرفته و نگه
فرهنگ گویش مازندرانی
استخوان کتف
فرهنگ گویش مازندرانی
نردبان دو طرفه و ثابت در پرچین جهت عبور و مرور
فرهنگ گویش مازندرانی
نی چوپانی
فرهنگ گویش مازندرانی
خریدن یا فروختن محصول یا هر چیز دیگر به طور یک جا و کلی
فرهنگ گویش مازندرانی
استخوان جناغ سینه ی پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغ کرچی که دارای جوجه است
فرهنگ گویش مازندرانی
انگشت کوچک دست
فرهنگ گویش مازندرانی
وبال
فرهنگ گویش مازندرانی
سبز قبا که نوعی پرنده است، نوعی مار قرمز رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغ تخمی، مرغ مادر
فرهنگ گویش مازندرانی
حالتی که گاو نر درموقع جنگیدن به خود گیرد و گرد و خاک به پا
فرهنگ گویش مازندرانی
دزدی، گل شقایق، از سمت در
فرهنگ گویش مازندرانی
مکانی در روستای مرزی دره ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
به دروغ، دروغین
فرهنگ گویش مازندرانی
دور زدن بی هدف، رفت و آمد و بی هدف
فرهنگ گویش مازندرانی
آستانه ی در درگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
کلون درهای قدیمی، چوبی که میان دو لنگه ی در و جهت قفل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بافه های گندم و جوی چیده شده بر روی درخت یا نپار
فرهنگ گویش مازندرانی
درست به اندازه، عمل تراشیدن ته دیگ، کندن سر سری علف های
فرهنگ گویش مازندرانی
کره خر
فرهنگ گویش مازندرانی
کره خر
فرهنگ گویش مازندرانی
تاووسک
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشنه ی در
فرهنگ گویش مازندرانی
سرگرم کردن، دل کسی را با خوش رویی به دست آوردن، نوازش
فرهنگ گویش مازندرانی
ترد و شکننده
دیکشنری اردو به فارسی